خاطرات گل باغ زندگیم

روزهای انتظار

1394/11/4 18:30
نویسنده : مامان فاطمه
89 بازدید
اشتراک گذاری
سلام عزیزدلم خوبی چندوقته میخوام بیام برات بنویسم ولی مشغول خاطرات مادرای دیگه بودم ولی اومدم که جبران کنم گلم.نفسم بااینکه هنوز نیومدی ولی خیلی دوست دارم خیلی زیاد.من بی صبرانه منتظرتم عزیزم زودبیا پیشم چون مامانی کم طاقته یکمی حساس درضمن غیرازمن بابایی مادرجونا عمه عموها وبقیه هم منتظرن شمان عزیزم .انشا....تواین چندروزه میام ازخودم وبابایی واینکه چی شد تصمیم به دعوت شما گرفتیم رو مینویسم فعلا بایدبرم برای بابایی شام درست کنم بای بای بوووووووووووس
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)